شبکه چهار - 14 شهریور 1399

"عاشورا" ، از تحریف تا تفسیر - قسمت دوم - ( رانتها، مقتلها، موسوعه ها )

نشست ( همه چیز در اوج ) _ دانشگاه فردوسی مشهد _ محرم ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

شهید مطهری هم در دو جبهه با دو جریان تحریف درگیر شده بود. هم بین جریان‌هایی که تفسیرهای روشنفکرانه و گاهی چپ از امام حسین(ع) می‌کردند. از جمله در نقد «شهید جاوید» ایشان چیزی نوشت. می‌گفت این تفسیری که منافقین و در گروه فرقان و امثال این‌ها از امام حسین(ع) می‌شود ربطی به امام حسین(ع) امام شیعیان ندارد. یک وجهه‌ی ایشان را گرفته‌اند و آن را بزرگ کرده‌اند و وجوه دیگر آن را کم آورده‌اند. همان موقع‌ها کتاب «راه حسین» برای احمد رضایی بود. یعنی قبل از انقلاب به نام احمد رضایی چاپ شده بود. البته من یادم هست قبل از انقلاب زمانی که 12، 13 ساله بودم کتاب «راه حسین» را خواندم. ما به این دقائق آن که توجه نداشتیم ولی تفسیر و نثر و ادبیات که یک امام حسین(ع) انقلابی امروزی بود. نکات جالبی هم در آن کتاب‌ها بود. امثال خسرو گلسرخی که ما در کل کمونیست‌ها چند کمونیست داشتیم که محکم ایستادند. اغلب کمونیست‌ها زمان شاه می‌بریدند. مشهور بودند که اتوبوسی عمل می‌کنند. یک نفری می‌روند و اتوبوس اتوبوس لو می‌دهند. چند نفر مثل خسرو روزبه، مثل بیژن جزنی و خسرو گلسرخی، کرامت‌الله دانشیان بین این‌ها بودند که ایستادند. گرچه به نظرم از آقای عزت مطهری می‌گفت وقتی که محکوم به اعدام شد، قبل از اعدام در بند انفرادی با هم بودیم. دیدم خیلی یکه خورد و باور نمی‌کرد حکم اعدام او را بدهند. با این‌که در دادگاه محکم صحبت کرد و آن‌جا گفت علی‌ بن ابیطالب بزرگ‌رهبر سوسیالیست‌های خاور میانه است و ما خط حسین بن علی را می‌رویم که قهرمان بزرگ آزادی‌بخش خلق‌های خاور میانه بوده است. یک چنین تعابیری به کار برده بود. ما علی و حسینی داشتیم که رهبر چریک‌ها و سوسیالیست‌ها و خلق‌های خاور میانه بودند و یک حسین بن علی هم داشتیم و داریم که کل پروژه‌ی عاشورا فقط درست شده برای همان تعبیری که مسیحی‌ها راجع به حضرت عیسی(ع) دارند. یک وقتی یک کشیش مسیحی به من گفت که ما با شما شیعه‌ها خیلی قریب‌الفکر هستیم و دیدگاه ما به هم نزدیک است. گفتم چطور؟ گفت ما هم می‌گوییم مسیح آمد و به صلیب رفت، فدای امت شد تا شفیع امت بشود. شما هم می‌گویید حسین به کربلا آمد تا کشته بشود و بار گناه همه‌ی امت را به دوش بکشد و شفیع امت باشد. گفتم ما چنین حرفی نمی‌زنیم. ما معتقد هستیم که مسیح و حسین(ع) شفیع امت خواهند بود اما کربلا برای شفیع شدن اتفاق نیفتاده است. در واقع شفاعت هدف نهضت کربلا نبود بلکه نتیجه‌ی آن بود. غرض یک چیز است و نتیجه یک چیز است. الان غرض بعضی از شما از این‌که به این جلسه بیایید شنیدن این صحبت‌ها هست و جزو نتایج آن شله خوردن هم هست. غرض بعضی از شما شله خوردن است ولی شنیدن این حرف‌ها جزو نتایج آن است. خواستم فرق غرض و نتیجه روشن بشود. بله، نتیجه‌ی عمل امام حسین(ع) شفاعت هست اما غرض امام حسین(ع) از نهضت کربلا شفیع شدن نبود، بلکه این جزو نتایج آن بود. از این طرف با نقد این جریان‌های مادی و سوسیالیستی و حسین لیبرال هست. ما حسین لیبرال دموکرات داریم که مهندس بازرگان متأخر و نه بازرگان متقدم قبل از انقلاب به آن اشاره دارد. بازرگان متأخر این آخر کاری می‌گفت اصلاً اگر مردم کوفه نامه نمی‌نوشتند امام حسین(ع) حرکت نمی‌کرد و ممکن بود با یزید بیعت هم بکند. و لذا وقتی دید کوفه این‌طور است گفت اگر نمی‌خواهید من بر می‌گردم و این یعنی اصلاً مبارزه را کنار می‌گذارم. یعنی اصلاً حرکت من با نامه‌های شما مشروعیت پیدا کرده و الا بیعت با یزید هم می‌تواند مشروع باشد اگر نامه‌ی مردم کوفه نبود. این حسین بن علی لیبرال دموکرات است. حسین بن علی(ع) سوسیالیستی، حسین مسیح، انواع حسین‌ها داشته‌ایم و داریم. اما این‌ها تحریف حسین و برخورد گزینشی با حسین است. تعابیر تندی هم داریم. مثلاً مطهری که اسم ایشان را آوردم از آن طرف برخورد کرد و از این طرف هم این تحریفات عاشورا که بعد در «حماسه‌ی حسینی»‌ منتشر شد. حالا همه‌ی حرف‌های ایشان را شما نمی‌دانید. اگر چیزهایی که گفته را من بگویم باز بلوا به پا می‌شود. ما پشت حرف‌های مطهری مخفی شده‌ایم. عوض این‌ که بعد از 40 سال جرئت عبور از مطهری را داشته باشیم و حرف‌هایی که در قرآن و حدیث هست باز باید به 40 سال پیش برگردیم و سنگر بگیریم که این حرف‌ها را به خدا مطهری زده و مثلاً بهشتی گفته است. داریم از سخنان امام و مطهری و بهشتی فاصله می‌گیریم. در دهه‌های 50 و 60 حرف‌های این‌ها به عنوان شاخصه‌های انقلاب اسلامی بود. حالا حرف‌های کسانی معیار شده که اصلاً آن موقع بعضی از این‌ها در انقلاب نبودند. زمان امام و قبل از انقلاب بعضی از این‌ها اصلاً در مبارزات نبودند. بعضی از آن‌ها در حوزه و بعضی از آن‌ها در دانشگاه و بعضی از آن‌ها الان جزو مسئولین هستند و اصلاً آن موقع نبودند. خیلی از این‌ها نبودند. یک وقتی یک سند ساواک را دیدم، نه این‌که مرحوم کافی رحمت‌الله علیه با رژیم بوده، ولی خب جلسات مرحوم کافی به مسائل سیاسی کاری نداشت. یک بخشی از مردم را جذب کرده بود ولی آن‌ها شاخص انقلاب نبود. آقای کافی که آن موقع زنده بود. آقای کافی هم خیلی خدمات کرد. من این را هم بگویم که در یک قشر و در یک حدی خیلی خدمات کرد اما خب شاخص انقلاب این‌ها نبودند. ساواک می‌گوید مطهری در جلسه‌ی خصوصی می‌گوید برای چه وقتی آقای کافی مجلس می‌گیرد مزاحم نمی‌شوند و نوارهای ایشان راحت تکثیر می‌شوند اما فلانی و فلانی و اسم آقای خامنه‌ای را می‌آورد و می‌گوید جلوی این‌ها را در مسجد کرامت مشهد می‌گیرند. یعنی با یک مرثیه‌خوانی برای امام حسین(ع) مشکلی ندارند و با یک مرثیه‌خوانی دیگر مشکل دارند. بعد مطهری مثال می‌زند و می‌گوید فرق این‌ها فرق مرحوم محتشم با دئبل است. مطهری می‌گوید شعرهای مرحوم محتشم کاشانی حماسه و محتوای عاشورایی ندارد. اشعار مرحوم محتشم که جزو زیباترین و عاطفی‌ترین اشعار برای سیدالشهدا(ع) است. ایشان می‌گوید شما شعرهای مرحوم محتشم کاشانی را ببینید. اصلاً در این شعرها نمی‌بینید که نهضت عاشورا برای چه بوده است. ارتباط آن با امروز چیست؟ امر به معروف و نهی از منکر چیست؟ فقط برای اشک گرفتن خوب است که البته خود این هم یک ارزشی است. می‌گوید اما اگر می‌خواهید شاعر شیعی را بشناسید به دئبل نگاه کنید. اشعار دعبل و کمیت را ببینید که آن‌ها فلسفه‌ی عاشورا و این نهضت را معرفی می‌کند و حرکت می‌کند. لذا می‌گوید دار من بر دوش من است، صلیب من بر دوش من است، هر جا می‌روم و شعر می‌خوانم صلیب را هم با خود می‌آورم. هر دو از حسین سخن گفته می‌شود. شعرهای محتشم فوق‌العاده زیباست. این شعرها را خیلی هم با اخلاص گفته است. شاید یکی از دلایل آن که تا حالا مانده و همین‌طور هم رایج است همین باشد. اما این‌ها آینه‌ی کربلا نیست. کسانی هم که گفتند ما 7 قرائت از کربلا داریم یا 10 روایت از کربلا داریم. کربلای عرفانی، کربلای سیاسی و غیره هم تعابیر درستی نیست. آن چه در نهضت سیدالشهدا(ع) در عاشورا اتفاق افتاده همه‌ی این‌ها بوده است. نباید بگویی عاشورا یک پدیده‌ی عاطفی یا یک تراژدی بوده یا عرفانی بوده یا سیاسی بوده. عاشورا جای افتخار است یا جای اشک‌ریزان است. هر دوی این‌ها هست. عاشورا روز خوبی بوده یا روز بدی بوده؟ هر دو بوده است. عاشورا بهترین روز تاریخ بشر است وقتی از این سمت نگاه می‌کنی و بدترین روز تاریخ است وقتی از آن سمت نگاه می‌کنی. عاشورا دو طرف دارد. آن طرف سیاه‌ترین نکبت است و این طرف نورانی‌ترین نور است. این یک نکته است. من هنوز هم گاهی می‌بینم بحث می‌کنند که تفسیر مدرن از عاشورا و اخیراً دیدم صحبت تفسیر پست‌مدرن از عاشورا هم مطرح شده است. هر کدام از این‌ها یک بخش از صدها حقیقت کربلا و مکتب را می‌گیرند و همان را برجسته می‌کنند و دیدگاه‌ها یا منافع خودشان را بر آن بار می‌کنند. تفسیر سکولاریستی از عاشورا که هیچ نقشی در تعیین تکلیف عدالت و سیاست و تعلیم و تربیت و رسانه و دانشگاه و حوزه نداشته باشد. این تعبیر هیئت‌های سکولار یا حوزه‌ی سکولار همین است. یعنی شما می‌توانی ظاهراً با همین فقه و با همین هیئت‌ها و با همین عزاداری‌ها نتایج سکولاریستی بگیری. فقیه باشی ولی عرصه‌ی عمومی را به سکولاریزم بسپاری. صد درس خارج فقه در احکام فردی و عبادی بگذاری و ده درس خارج فقه در حوزه‌ی نظام‌های اجتماعی و حکومتی نداشته باشی. در حالی که آن نظام‌ها مدام از غرب الگوبرداری می‌کند؟ این‌جا چه کسی زمینه‌ی آن را آماده می‌کند؟ بنده‌ی طلبه در حوزه این کار را می‌کنم. اگر این پشتوانه‌ی حوزوی برای سکولاریزم نباشد، سکولاریزم غربی در قالب بعضی از دانشگاه‌ها و رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی نفوذ پیدا نمی‌کند. برای این‌که اگر تو صد درس خارج فقه و خارج کلام و خارج فلسفه و خارج اصول و خارج فلسفه‌ی دین داشته باشی، آن حرف‌های ترجمه‌ای غربی مخاطب پیدا نمی‌کند و زمینه پیدا نمی‌کند. این خلأها هست که باعث می‌شود آن‌ها حاکم بشوند و خیلی جاها هم شده‌اند. وقتی شما در حوزه‌های زندگی طبیعی مردم بحث نمی‌کنید، شما بحث خارج فقه در بازی و سرگرمی نمی‌کنید، این یک مسئله‌ی مهم در زندگی امروز است. خارج فقه در حوزه‌ی مجازی، خارج فقه در حوزه‌ی سینما و هنر، خارج فقه در حوزه‌ی شهرسازی و معماری، خارج فقه در انواع و اقسام معاملات. الان شما ببینید چه قراردادهایی که در همین ده سال امضا شده است. از 2030 گرفته تا قراردادهای اف.ای.تی.اف، قرارداد پالرمو، قرارداد هسته‌ای هست. این همه قرارداد می‌آید و شما نباید ده درس خارج فقه داشته باشی که راجع به این قراردادها بحث بکنی؟ این‌ها مکاسب نیست؟ که سرنوشت امت‌های مسلمان را همین‌طور مثل تار عنکبوت می‌آیند و در هر قراردادی 90 بند مثبت و 3 بند مشکوک و 7 بند خطرناکی که هر کدام از آن‌ها کافی است برای این‌که یک کشور اسلامی را تحت سلطه قرار بدهد. دائم از نفی سبیل می‌گویی و نمی‌فهمی که این‌ها سبیل است. سبیل به معنی نفوذ است. یک عالمه قراردادهای داخلی الان اتفاق می‌افتد که ما هیچ درس خارج فقهی در مورد آن‌ها نداریم. اصلاً کسی موضوع آن را نمی‌شناسد. اصلاً کسی بررسی نکرده است. این‌ها زمینه‌ساز سکولاریزم است. خب به جای آن مواد قراردادهای غربی حاکم شده است. با داد زدن و این که بگویی حوزه سکولار نیست که کارها درست نمی‌شود. کسی نگفته که حوزه‌ی سکولار به معنی بی‌دین است. حوزه‌ی سکولار به معنی زمینه‌ی سکولاریزم است. به معنی تفکیک عرصه‌ی خصوصی از عرصه‌ی عمومی است. وقتی خلأ عرصه‌ی عمومی را با ارزش‌ها و قواعد اسلامی پر نکردی و جواب سوالات را ندادی آن جواب‌های سکولاریستی غربی می‌آید و حاکم می‌شود و در خیلی از جاها حاکم شده است. اول یک بسمه‌تعالی می‌گذارند و آخر هم می‌نویسند با تحفظ. ما حق تحفظ داریم که بعضی از آن‌ها خلاف شرع صریح بود عمل نکنیم. خیال می‌کند مثلاً در بعضی از بندها می‌گویند مشروب واجب است یا حلال است و زنا جایز است. نگر این‌ها به این شکل می‌نویسند؟ عزاداری هم همین‌طور است. بله، ما یک قرائت سکولاریستی از امام حسین(ع) داریم. سینه می‌زنی، شله‌ی نذری می‌دهی، قمه می‌زنی. اصلاً خودت را بکش ولی هیچ ربط با سیره‌ی امام حسین(ع) نداری. نه ربطی به سیره‌ی عرفانی و نه ربطی به سیره‌ی سیاسی آن ندارد. این‌ها با هم یکی است. اصلاً سکولاریزم یعنی حسین سیاسی را از حسین عرفانی تفکیک کنید. ایشان محاسبات سیاسی کرد یا نکرد؟ بله، حتماً کرد. یعنی امام حسین(ع) عقل سیاسی نداشت؟ وقتی برادر ناتنی ایشان به نام «عمر» آمد و نصیحت کرد. البته این عمر در کربلا نیامد ولی بعداً با بنی‌امیه درگیر شد و کشته هم شد. ولی در سپاه زبیری‌ها بود. کنار آن‌ها با بنی‌امیه جنگید و کشته هم شد. انشاالله که شهید شده است. پسر امیرالمؤمنین علی(ع) و برادر امام حسین(ع) است. این عمر به ایشان می‌گوید جنگ علنی نکن. اگر می‌خواهی بجنگی جنگ چریکی بکن و اگر نه هم که اصلاً جنگ نکن. از امام حسین(ع) نمی‌پرسد چه کار کنم. یک برادر ایشان هم حضرت عباس است که از اول تا آخر گام به گام نگاه می‌کند که ببیند امام حسین(ع) چه کار می‌کنند. حتی وقتی که دایی او یعنی خویشان مادری ایشان، قبیله‌ی مادری ایشان و شمر که از قبیله‌ی مادری ایشان است می‌آید که امان‌نامه بدهد، حضرت عباس(ع) و سه برادر دیگر جواب سلام شمر را نمی‌دهند و سکوت می‌کنند. او می‌گوید سلام و این نمی‌گوید سلام که جواب سلام واجب است. سکوت یعنی نه سلام بر تو، ما با تو در صلح نیستیم. سکوت می‌کند. بعد سیدالشهدا(ع) می‌فرماید سلام کرد و جواب سلام او را بدهید. این هم از ادب و اخلاق اسلامی سیدالشهدا(ع) است. فرمود جواب او را بدهید. بعد که امام حسین(ع) اجازه دادند رفتند و گفتند چه می‌گویی؟ گفت آمده‌ام تا شما را نجات بدهم. شما بیایید با من برگردید. این‌ها همگی کشته می‌شوند. گفت راهت را بگیر و با امان‌نامه‌ای که داری برو. برو گمشو. آمده بود بین عباس و حسین جدایی بیندازد. همان کاری که در زمان امام حسن(ع) کردند. معاویه نزدیک‌ترین یاران امام حسن را از ایشان جدا کرد که امام حسن(ع) در اردوگاه خودش تنها ماند. در اردوگاه خودش خنجر خورد و ترور شد. در اردوگاه خودش آمدند و خیمه‌ی ایشان را غارت کردند. پسر عمو و عالی‌ترین فرماندهان به ایشان خیانت کردند. آمدند در کربلا هم همین کار را بکنند. با خود گفتند بهترین شخصی که اگر بین او و حسین جدا بیندازیم ستون اصلی مقاومت می‌شکند عباس است. عباس هم جواب سلام او را نداد و بعد هم این‌طور برخورد کرد. شما کوچک‌ترین حوادث کربلا را می‌توانید جامع و درست تفسیر کنید. یعنی با توجه به توحید و با توجه به عدالت و با توجه به معاد و با توجه به قلب عرفانی و قلب سیاسی می‌توانید برخورد کنید و هم می‌توانید آن را تکه تکه کنید تا در انتها فقط تحریک عواطف بدون فهم عوامل و فهم وظایف بماند. اصلاً ما عزاداری می‌کنیم برای این‌ که امروز وظایف خود را بفهمیم. ما به عزاداری احتیاج داریم. امام حسین(ع) که احتیاج دارد. امام حسین(ع) به عزاداری ما محتاج نیست بلکه ما به عزاداری امام حسین(ع) احیتاج داریم. ما محتاج هستیم. اگر ذکر این جزئیات درست و جامع نگاه بشود و قطعه قطعه نشود و قرائت قرائت نشود و هر کسی یک تکه از آن را نگیرد، ما از این‌ها یاد می‌گیریم که چه کارهایی که الان می‌کنیم را نباید بکنیم و چه کارهایی که الان نمی‌کنیم را باید بکنیم. در حوزه‌ی تحریف‌شناسی عاشورا هم می‌بینیم که خیلی از این تحریف‌ها هم مربوط به قرن‌های اخیر است. بعضی فکر می‌کنند بعضی از روایات که در بعضی از روضه‌های سنتی خوانده می‌شود در سنت عزاداری امام حسین(ع) بوده است. اغلب این‌ها نبوده و برای همین چند قرن اخیر است. اغلب روایات جعلی و ضعیف که در بعضی از ذکر مصیبت‌ها آمده اصلاً تا قبل قرن دهم هجری در هیچ سند شیعی نیست. یعنی بدعت است. سنت نیست. بعضی‌ها فکر می‌کنند کنار گذاشتن این‌ها بدعت است. خود این‌ها بدعت است. اولین سند برای بعضی از حرف‌های نادرستی که زده می‌شود برای قرن دهم هجری است. یعنی برای 400 سال پیش است. برای حول و حوش دوران صفویه است. کسانی هم مثل مرحوم «محدث نوری» در «لولو مرجان» شروع به مبارزه با بعضی از این تحریف‌ها کردند. شاگردان ایشان مثل همین «آقا شیخ عباس قمی» صاحب مفاتیح و امثال این‌ها یک حرکتی برای کنار گذاشتن بخشی از این‌ها انجام دادند. این آقا شیخ عباس قمی که آخوند روشنفکر و مدرن نبوده است. آخوند سنتی محض است. اخلاص ایشان هم در حدی هست که در همه‌ی خانه‌ها کنار قرآن مفاتیح هست. ایشان می‌گوید در ذکر مصیبت امام حسین(ع) گاهی در مجالس ابا عبدالله سه جنایت انجام می‌گیرد. این برای آن زمان است و حالا را ندیده است. یک، غنا است. می‌گوید موزیک‌ها و موسیقی‌هایی می‌زنند که این‌ها غنا است. یعنی با آن نوحه می‌خوانند ولی آدم با آن به رقص می‌افتد. الان با بعضی از آهنگ‌های همین نوحه‌ها کاملاً می‌توان رقصید. من امتحان کرده‌ام. یک وقتی اخوی ما در اتاق از این نوارها گذاشته بود. پدر ما از هال شنید و عصبانی شد و گفت خجالت نمی‌کشید؟ شب عاشورا این چیست که گذاشته‌ای؟ فکر کرده بود مثلاً از رسانه‌ها است. گفت بابا عزاداری است و نوحه می‌خواند. آقا شیخ عباس قمی می‌گوید یکی این‌که غنا وارد بعضی از عزاداری‌ها شده و دوم ریا است که خیلی رایج است. می‌گوید یک دکانی شده برای این‌که بگویند این هیئت ماست، مداح ماست، علم ماست، محله‌ی ماست. ما هستیم و نه امام حسین(ع). امام حسین(ع) وسیله است و ما هدف هستیم. ایشان می‌گوید ریا در عزاداری که عبادت است مثل ربا در معامله است. سوم یک حرف عجیبی است. آن موقع می‌گوید در بعضی از مراسم و مداحی‌های اهل بیت(ع) و بعضی از منبری‌ها سخنانی می‌گویند که کاملاً به نفع ناسبی‌ها و تکفیری‌ها و دشمنان اهل بیت(ع) و شیعه است. می‌روند این حرف‌ها را می‌گویند و می‌گویند ببینید در حوزه‌ی این‌ها این حرف‌ها هست. این را آقا شیخ عباس قمی در آن زمان گفته است. الان را ندیده است. سه آسیب‌شناسی خیلی مهم می‌کند. جالب است. اگر می‌گفتند مثلاً این را آقای بهشتی یا آقای مطهری گفته باز ما می‌گفتیم این‌ها به قول بعضی‌ها تجدد زده هستند. یک آقا شیخ عباس قمی که نه متجدد و نه تجدد زده است چرا این حرف‌ها را می‌زند؟ دقیقاً آسیب‌های اصلی الان هم همین‌ها است. یکی می‌گوید نقل‌های بی‌سند و دروغ و قلوی که هر کس بشنود می‌گوید شیعه حسین‌پرست و علی‌پرست و عباس‌پرست است. یکی موزیک و موسیقی‌هایی که می‌نوازند، آهنگ‌هایی که می‌خوانند، شعرهایی که می‌خوانند و یکی هم ریا هست که آقا شیخ عباس قمی مفصل در مورد ریا در عزاداری بحث می‌کند. حالا یک تعبیر عجیبی از ایشان در ذهن من هست که ایشان می‌گوید من تقریباً مجلس بی‌ریا ندیده‌ام و نمی‌بینم. وقتی مجلسی می‌گیرند می‌گویند امام حسین(ع) به شرط این‌که ما مطرح بشویم. معلوم باشد که برای کیست و کجاست. خب افراد مختلفی در این باب مقالات و کتاب‌ها و بحث‌هایی کرده‌اند. بعضی بد حرف زده‌اند، بعضی خوب حرف زده‌اند ولی دچار سوء تفاهم شده‌اند، بعضی‌ها خوب حرف زدند، درست هم حرف زدند، سوء تفاهمی هم نشد ولی بعضی مغازه‌ها را به هم می‌زد و مشکلاتی درست می‌کرد. تا قبل از انقلاب منابع اصلی تاریخ عاشورا خیلی در دسترس عموم نبود. یعنی اصلاً ترجمه به فارسی هم نشده بود و عده‌ی خیلی محدودی به این‌ها دسترسی داشتند. بعد از انقلاب خیلی از این منابع منتشر شدند. شاید بتوان گفت 90 درصد منابع مهم مربوط به تاریخ عاشورا و قضیه‌ی کربلا بعد از انقلاب و در این 30، 40 سال ترجمه شد. این البته یک خدمت مهمی بود ولی این هم باز آسیب‌هایی داشت. یکی از اتفاقات مثبتی که بعد از انقلاب افتاد این بود که رفتند بعضی منابع قدیمی و دست اول تاریخ کربلا که در دسترس همه نبود را شناسایی کردند و تحقیق کردند و بعضی از آن‌ها را ترجمه کردند و تجدید چاپ شد. در این راه خب کسانی زحمت کشیدند. مرحوم «آقا سید عبدالعزیز طباطبایی» که در همین مشهد و آستان قدس زحمت می‌کشید، مرحوم آقای «بهبودی» و دیگرانی بودند که کارهای خوبی کردند. اما این هم یک تبصره لازم دارد. این که «تاریخ طبری» یا «انساب الاشراف» بلازوری ترجمه بشود و تجدید چاپ بشود، این‌که کتاب‌های مهم تاریخی و رجالی، منابع اولی و اصلی، «طبقات ابن سعد» دوباره تحقیق و چاپ بشود، «تاریخ دمشق ابن عساکر» و امثال این‌ها یا «تاریخ حلب» که «ابن حدی» نوشته که جزو منابع اولیه و قدیمی این بحث‌ها هست که بخش‌هایی که مربوط به عاشورا بوده دوباره بعد از انقلاب تحقیق و ترجمه شد. اما در این کتاب‌ها هم غالباً منابع نقد و بررسی نشده است. تجدید چاپ شده و یک مقدمه‌ای زده‌اند که خیلی هم کار ارزشمندی بوده اما این‌که این‌ها دسته‌بندی بشود، ارتباط احادیث با هم سنجیده بشود، آیا تزاحم یا تعارضی بین این‌ها دیده می‌شود یا نمی‌شود، یک پژوهش جدی و دقیق که به این ابهامات پاسخ بدهد که تفسیر درویشی از کربلا یا تفسیر مارکسیستی از کربلا نشود. تفسیر سکولاریستی از کربلا چه از موضع لیبرال و چه از موضع ضد لیبرال صورت نگیرد. در این حوزه ما هنوز تحقیقات جامع مستند خیلی کم داریم. از این جهت عرض می‌کنم در پانزدهمین قرنی که بر عاشورا و محرم گذشته هستیم اما هنوز یک عالم حرف‌های ناشنیده یا درست ناشنیده از همان نیمروز عاشورا هست. هم در مقتل‌هایی که نوشته شده که همه‌ی مقتل‌ها نه مثل هم است و در بعضی از مقتل‌ها روایاتی هست که هیچ سندی ندارد، و یا مطالب تکرار می‌شود و عنوان آن را عوض می‌کنند و همان را در یک مقتل دیگر آورده‌اند. این که کدام یک از این مقاتل مستندتر و دقیق‌تر است، تحقیق کافی نشده است. هر کسی هم نمی‌تواند تحقیق کند. باید در 7، 8 رشته و بین‌ رشته مسلط باشی. این مرض‌های روحی و پیش‌داوری‌ها هم نباید باشد. چون بعضی‌ها در یک جریانی هستند و می‌خواهند ثابت کنند که امام حسین(ع) هم از ماست. نمی‌خواهند ثابت کنند که ما باید در خط امام حسین(ع) باشیم. می‌خواهند ثابت کنند امام حسین(ع) هم در خط ماست. این مرض‌ها هم نباید باشد. یا معجم‌ها و معاجمی که برای سیدالشهدا(ع) نوشته شده است. چه آن‌هایی که کل مطالب راجع به امام حسین(ع) را جمع‌آوری کرده‌اند چه آن‌هایی که هر چه از امام حسین(ع) نقل شده، اعم از شعر و نثر و صحیح و جعلی و غیره را آورده‌اند. این‌ها خوشبختانه و متأسفانه چاپ شده است. خوشبختانه چاپ شده در معرض اهل تحقیقی که خیلی به منابع اصلی دسترسی نداشتند قرار گرفته است. بدبختانه و متأسفانه چاپ شده چون در دسترس همه قرار گرفته است. مثلاً «بحار الانوار» معجم و یک دایره المعارف است. مگر هر چیز در «بحار» در مورد اهل بیت(ع) و یا از اهل بیت(ع) یا راجع به امام حسین(ع) آمده قطعاً درست است؟ مگر خود علامه مجلسی چنین ادعایی کرده است؟ خود مرحوم مجلسی می‌گوید من این‌ها را جمع‌آوری کردم که نابود نشود. هر چه به دست من رسیده و از هر طریقی رسیده را جمع کرده‌ام تا داشته باشم. خود ایشان در آثار دیگرش این‌ها را نقادی می‌کند و بخشی از این‌ها را رد می‌کند و می‌گوید من این روایت را آوردم برای این‌که نقل شده و خواستم از دست نرود. گفتم ممکن است چیزی باشد که بعدها معلوم بشود و من نفهمم. من این‌جا فقط امانتدار هستم. حالا هر چه که قوی و ضعیف است. بعد خود ایشان در آثار دیگر خود نقل می‌کند و می‌گوید از این روایاتی که من نقل کرده‌ام این تعداد را خودم هم قبول ندارم. ولی آدمی که می‌رود بحار را باز می‌کند این‌ها را که دیگر نمی‌بیند. خیال می‌کند هر چه در بحار الانوار دید و هر چه در «ترجمه الحسین ابن عساکر» دید، هر چه که در «تاریخ دمشق» او دید، هر چه که در «تاریخ طبری» دید دیگر قطعاً درست است چون قدیمی است. این هم یک مشکل است که افرادی که در این قضیه تخصصی ندارند به سراغ این مسائل می‌روند و مباحث را بر اساس این‌ها تحلیل می‌کنند. شاگرد مرحوم علام جناب آقای «شیخ عبدالله بحرانی» و دیگران هم همین‌طور است. گاهی در این نوع معجم‌ها مطالبی است که خود نویسنده آن را قبول ندارد. در «نفس المهموم» مرحوم آقا شیخ عباس قمی خود ایشان مواردی را نقل می‌کند که توصیف سندی نکرده است. من نمی‌خواهم مصداق آن را ذکر کنم که چه بوده و چه نبوده است. من می‌گویم به اصل قضیه توجه کنیم. چرا کسانی تفسیر لاییک از عاشورا می‌کنند؟ چرا یک کسی تفسیر درویشی و شبه عرفانی از عاشورا می‌کند؟ چرا یکی تفسیر صلیبی و مسیحی از عاشورا، یکی تفسیر سوپر انقلابی می‌کند که انگار امام حسین(ع) چگوارای 1400 سال پیش بوده است، چرا این‌ کارها می‌شود؟ یک، برخورد گزینشی و دو، برخورد و مواجهه‌ی غیر مستند و بدون بررسی درست و دقیق سندی است. گاهی مطالب ضعیفی در این معجم‌ها آمده که مردمی که این چیزها را نمی‌دانند، حتی طلبه‌ای که چند سال بیشتر در حوزه درس نخوانده و مثلاً سطح خوانده و یکی، دو سالی هم خارج خوانده و فکر می‌کند ملاست، یا کسی که آدم متدین و مقدسی است، این‌ها را گاهی در کتاب‌های خود می‌آورند، گاهی در منبرهای خود می‌گویند، ارتباط آن را با بقیه‌ی آیات و روایات و سیره‌ی سیدالشهدا(ع) نمی‌فهمند چه برسد به این‌که بخواهند تبیین کنند. چه انحراف روشنفکری چپ و لیبرال، چون ما همان‌طور که اسرائیلیات داشتیم امروز هم لیبرالیات داریم. اسرائیلیه یعنی بعضی اخبار و افسانه‌ها و روایات و اساطیری که از مسیحی‌ها و بیشتر یهودی‌ها و حتی از زندیق‌ها و مانوی و مزدکی در اثر ارتباط جهان اسلام با دیگران و با حمایت بنی‌امیه یک عده‌ای تحت عنوان قصاصین به مساجد و این طرف و آن طرف می‌رفتند و از خودشان حدیث می‌گفتند یا به استناد به منابع یهود و مسیحی و حتی مزدکی و زرتشتی به صورت من‌درآوردی و جعلی وارد بعضی از تفاسیر بعضی از آیات شده است. به عنوان این‌که منظور آیه این است و شأن نزول آن این است. مثلاً قرآن به کشتی نوح اشاره کرده است. این هم به سفینه‌ی نوح اشاره می‌کند و بعد 30 صفحه روایت می‌آورد که من به شما می‌گویم این کشتی نوح چطور است. این‌قدر میخ خورده، این‌قدر چوب خورده، حیوان‌ها این‌طور بوده، از این درب رفته‌اند، از آن درب آمده‌اند. این‌ها نه قرآن است، نه سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است. حالا بعد دیگر به هر نوع التقاط و خرافه که وارد مفاهیم اسلامی شده، با جعل حدیث و به خصوص جعل حدیث در تفسیر قرآن اسرائیلیات به وجود آمده است. همه‌ی این‌ها در آن زمان بوده است. عمدتاً هم یهودی‌ها بوده‌اند. ما مثل اسرائیلیات مسیحیات هم داشته‌ایم ولی اسرائیلیات یک اسم عام است که برای همه‌ی این‌ها اطلاق می‌شود. گاهی آمده نظری را نقل می‌کند که ما هیچ سند قطعی نه از پیامبر(ص) و نه از اهل بیت(ع) نداریم که معنی و مصداق آیه این است. بعد می‌بینی یک کسی که سابقاً یهودی بوده و آمده مسلمان شده و حتی کم کم آمده مثل «کعب الاحبار» آخوند مسلمان شده و مفسر قرآن شده، این‌ها تحت عنوان تفسیر آیات و شأن نزول و غیره یک چیزهایی را در اطراف آن می‌چینند که بالاخره یا این آیه‌ی قرآن امروز برای ما فایده‌ای نداشته باشد، قرآن محبوس در گذشته باشد، یا یک چیزی باشد که شما مجبور باشی در کنار آیات قرآن و به نام قرآن و به نام سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) یک سری خرافاتی را بپذیری. این خرافات عمدتاً هم برای ضربه زدن به اصالت قرآن است یا برای ضربه زدن به سندیت سنت بین مسلمین است. خواستند همان بلایی که سر انجیل و تورات آمد سر قرآن و سر سنت هم بیاید که اگر حسین بن علی نبود و اگر کربلا نبود یکی از صدمات بزرگ و شاید بزرگ‌ترین صدمه‌ای که به اسلام می‌خورد همین تحریف قرآن و سنت بود. امام حسین(ع) فرمود «علی الاسلام السلام...»، خداحافظ اس. اگر قرار باشد شما حکومت کنید و اسلام این چیزی باشد که شما می‌گویید خداحافظ اسلام. یعنی دعوا بر سر دو تفسیر از اسلام، قرائت اموی و قرائت علوی نیست. دعوا بر سر اسلام و کفر است. معاویه یک جایی می‌گوید هر کس با علی و حسن و حسین در می‌افتد می‌گویند از اساس کافر هستی. نه آقا، کدام کافر؟ اگر تو مسلمان هستی ما هم مسلمان هستیم. اگر تو قوم و خویش پیامبر(ص) هستی، ما هم هستیم. اگر تو از اصحاب هستی، ما هم هستیم. اگر تو جزو کتاب هستی، ما هم هستیم. حالا چون بر سر یک مسئله‌ای اختلاف نظر داریم باید بگویی این‌ها کافر هستند. اصلاً معاویه می‌خواهد همین را بگوید. می‌خواهد بگوید آقا این دو قرائت از اسلام است. ببینید این اسلام راحت‌تر است یا آن اسلام راحت‌تر است. همه‌ی آن اسلام عقلانیت و عدالت و توحید و اخلاق است ولی در اسلام ما هر کاری می‌توانی بکنی. هر کاری دلت می‌خواهد انجام بده ولی باز هم اسلام است. این هم یک نگاه است. این را هم عرض بکنم که یک سری معجم‌هایی هست که اخیراً منتشر شده است. مثل «موسوعه الحسین» که این‌ها قصد خدمت دارند و از جهاتی خدمت هم هست ولی برای کسی که اهل تحقیق باشد. ولی روایات و شعر و نثرهایی که بعضی از آن‌ها قطعاً جعلی است در این معجم‌ها به اسم امام حسین(ع) آمده است. مثلاً دعوای امام حسین(ع) و امام حسن(ع) است. این که معلوم است. یا این‌که حسین و حسن بر سر قضیه‌ی مصالحه با معاویه اختلاف داشته‌اند. معلوم است این‌ها روایاتی است که معاویه جعل کرده است. معاویه بعد از این قضیه و قبل از آن چقدر روایت جعل کرده است؟ روایت دارد که امام حسن(ع) فرق می‌کرد. این مسائل اخلاقی و شخصی بوده. حسن اهل صلح بوده و حسین از اول هم اهل جنگ بوده و اصلاً خون این‌ها خون صلح و خون جنگی بوده و لذا حسین همان موقع هم به حسن اعتراض داشته و آمده به برادرش گفته و در همین موسوعه هم نقل شده است. این روایت نمی‌تواند درست باشد. خلاف مبانی کلامی شیعه است. خلاف بسیاری از روایات متواتر شیعه راجع به اهل بیت(ع) و راجع به حسنین است. نقل کرده‌اند که علی و فاطمه با هم دعوا کردند و قهر کردند. بعد حضرت فاطمه(س) گفته درست است که تو این مقامات را داری ولی بالاخره ما هم برای خودمان کسی هستیم. اصلاً امکان دارد علی و فاطمه با همدیگر این‌طور حرف زده باشند؟ با آن همه روایات و با آن همه آیات با همدیگر این‌طور حرف زده باشند؟ امام حسن(ع) مدام به این طرف و آن طرف می‌رفته و زن می‌گرفته و طلاق می‌داده و در هر قبیله‌ای که می‌رفته یک دختر می‌گرفته است. معلوم است که این‌ها روایاتی است که معاویه جعل کرده است. دعوا بین امام حسین(ع) و امام حسن(ع) را نقل کرده‌اند مثل دعواهایی که ما با داداش خودمان می‌کنیم. درست بر سر همان مطالب است. مثلاً یادت می‌آید آن روز تو این کار را کردی و من به تو گفتم. حالا درست است که این‌ها را چاپ کنیم؟ این‌ها خلاف سیره‌ی اهل بیت(ع) است. البته آن‌هایی که این کار را کرده‌اند این نیت را ندارند. من می‌دانم، قصد آن‌ها خدمت است. ولی مطالبی که به اهل بیت(ع) نسبت داده می‌شود، وقتی بدون سند و بدون دقت‌های رجالی و بدون معیارهای فنی اصولی است درست نیست. اصول فقه می‌خوانی که روش استنباط یاد بگیری. یکی از چیزهای جالب این است که انگار ما جداگانه اصول فقه می‌خوانیم و جداگانه استنباط می‌کنیم. از یک حرف معمولی برداشت‌هایی که می‌شود، مثلاً یک کسی یک چیزی گفته و حالا چه برداشت‌هایی از حرف او می‌شود. این حرف آدم‌های معمولی است. چه برسد به امام معصوم. منتها وقتی حرف‌های آدم معمولی تحریف بشود، مثلاً امثال بنده و شما یک چیزی بگوییم و یک چیز دیگر نسبت بدهند اتفاق مهمی نمی‌افتد ولی این‌ها اهل بیت(ع) هستند. این جمله‌ای که به امام حسین(ع) نسبت می‌دهی چیست؟ مثل این‌که نه رجال فقه دارد، نه اصول فقه وجود دارد، نه عقل وجود دارد. آن روایات دیگر چه هست؟ قرآن چه هست؟ توحید کجا رفت؟ اصلاً این جمله را که به امام نسبت می‌دهی با توحید سازگار است؟ با توکل سازگار است؟ این شرط انسانیت و این هم جفایی است که در بعضی از این معجم‌ها در حق اهل بیت(ع) صورت گرفته است. یک نکته را «جون» نقل می‌کند. می‌دانید که «جون» غلام ابوذر است و طبق بعضی از نقل‌ها ایشان مسیحی بود و بعد مسلمان شد. با ابوذر در تبعیدگاه ربذه است. وقتی ابوذر برای عدالتخواهی در زمان خلیفه‌ی سوم اعتراض کرد و گفت این چه طرز تفسیر قرآن است که آخوند فاسد درباری و کسی که یهودی بوده و تازه مسلمان شده، آخوند اسلام و مفسر قرآن شده است؟ همه‌ی شما شنیده‌اید که آن‌جا آیه‌ی کنز را خواند. ابوذر می‌رفت اعتراض می‌کرد که سبک حکومت در حال عوض شدن است و به اسم حکومت اسلامی این‌طور حکومت می‌کنند. این نه سبک پیامبر(ص) است و نه سبک حتی شیخین است. ابوبکر و عمر هم این‌طور حکومت نمی‌کردند. ابوذر می‌گوید حتی خود شما هم اوایل این‌طور نبودید و عوض شده‌اید. مثلاً یک نمونه که در منابع برادران اهل سنت آمده این است که می‌گوید یک وقت خمس غنائم آفریقا نیم میلیون سکه به داماد خود می‌دهد و می‌گوید این صله‌ی رحم است. یکی از اعتراضات ابوذر این است که از اموال عمومی و از بیت المال صله‌ی رحم به جا می‌آوری؟ می‌گوید باید از اموال خودت صله‌ی رحم بدهی نه این که از اموال مردم بدهی. آخوند حکومتی «کعب الاحبار»، یک یهودی که تازه مسلمان شده را شاهد می‌آورد. ابوذر بازداشت شده است. «ابن مسعود» بر سر یک قضیه‌ی اختلاس جلوی این‌ها می‌ایستد و کتک می‌خورد و تقریباً معلول شد و تا آخر عمر بستری بود. حق او از بیت‌المال هم قطع شد. بعد هم که فرستادند و گفتند بگیر، گفت نمی‌گیرم. گفت من فکر می‌کردم این بیت‌المال مسلمین است، نمی‌دانستم بیت‌المال شما و بیت‌المال حاکمان است. فکر می‌کردم بیت‌المال مسلمین است. توجیه فقهی آن‌ها آن زمان این بود که این‌ها اموال الله است، یعنی بیت‌المال مال‌الله است، مردم هم که عباد الله هستند و خلیفه هم که خلیفه‌ی رسول‌الله و خلیفه‌ی الله است. او هر جا تشخیص بدهد خرج می‌کند. اگر تشخیص بدهد باید برای صله‌ی رحم به خویشان و اموی‌ها بده، و یا برای تألیف قلوب و جذب آن‌ها بیشتر بدهد، مانعی ندارد. مصلحت است و می‌دهد. ابوذر و اهل بیت(ع) و به تبع اهل بیت(ع) امیرالمؤمنین علی(ع) و حسن و حسین می‌گفتند هیچ وقت اختلاس و رشوه و سوء استفاده از اموال عمومی مصلحت نظام نیست و این‌ها انحراف است. آیه‌ی کنز را می‌خواند و او را بازداشت می‌کنند. می‌گوید چرا آیه‌ی کنز را این‌طور معنی می‌کنی؟ خداوند در قرآن کریم می‌فرماید «یکنزون الذهب و الفضه...»، کسانی که طلا و نقره و دلار و پول و سکه گنج می‌کنند، بشارت بده که این‌ها داغ عذاب الهی بر پشت و پهلوی شماست. کنز همان عربی گنج است. حساب شما را می‌رسیم. هر کسی که می‌خواهی، باش. هر ادبیات مذهبی و غیر مذهبی هم که می‌خواهی استفاده بکن. آن‌جا بحث می‌شود و آخوند خلیفه می‌گوید منظور از این آیه همین وجوهات شرعی و خمس و زکات و واجبات الهی است. اگر کسی واجبات الهی حداقلی خود را بدهد دیگر وظیفه‌ای ندارد. دیگر فاصله‌های طبقاتی مهم نیست. تو حداقل مالیات را بده و برو صد ویلا بساز. سالی ده سفر خارج برو. همه حلال است. این تفسیر این‌ها بود. ابوذر جلوی این‌ها ایستاد و گفت این تفسیر این آیه نیست. بعد درگیری می‌شود. می‌گوید این آیه این را نمی‌گوید. این آیه می‌گوید نباید بگذاری فاصله‌ی طبقاتی پیش بیاید، نباید بگذاری فقر و سرمایه‌گذاری افراطی آن هم به نام اسلام و مذهب پیش بیاید و با هم درگیر می‌شوند. خلیفه می‌گوید ببین این آقا آخوند و ملا است. تو چه کسی هستی؟ یک آدم عوام هستی. تو که درس دینی نخوانده‌ای. ببین این در مورد تفسیر این آیه چه می‌گوید. ابوذر عصبانی می‌شود و با عصای خود بر سر آخوند حکومتی یعنی همان «کعب الاحبار» می‌کوبد و می‌گوید ای یهودی‌زاده، توی تازه مسلمان آمده‌ای برای من قرآن را تفسیر کنی؟ وقتی این آیه‌ها نازل می‌شد خود من کنار پیامبر(ص) بودم. وقتی این آیه‌ها نازل می‌شد خود ما در صحنه بودیم. تو کجا بودی؟ حالا دو دهه و سه دهه گذشته و شما مفسر انقلاب شده‌اید؟ شما در انقلاب و جنگ و جهادها کجا بودید؟ حالا تو اسلام‌شناس شده‌ای و من منحرف شده‌ام؟ بازداشت می‌شود و تبعید می‌شود. یکی از کسانی که گزارش این تبعید را داده «جون» است. می‌گوید وقتی ابوذر از دنیا می‌رفت و در تبعید شهید می‌شد به من گفت پس از من خودت را به حسن و حسین برسان. بعد می‌گوید تا آخر کنار حسین بمان. اگر می‌خواهی اهل سعادت باشی پیش حسین بمان. این‌جا امام حسین(ع) در کربلا به «جون» می‌گویند شما برو. می‌گوید به جای خوب که رسید ما برویم؟ خیلی جالب است. می‌گوید چون سیاه هستم بروم؟ می‌خواهد امام حسین(ع) را تحریک کند. می‌گوید تبعیض نژادی است؟ چون سیاه هستم و چون عرق من بو می‌دهد من نباید بین شما باشم و نباید خون من با خون شما مخلوط بشود؟ از جمله کسانی که سیدالشهدا(ع) آمدند و سرش را در آغوش کشیدند همین «جون» بود. دو، سه نفر از آن‌ها از میان برده‌ها بودند. علی‌اکبر و امام حسین(ع) بالای سر چند برده آمدند. این خیلی جالب است. حالا این قضیه را «جون» نقل می‌کند. می‌گوید من خودم را رساندم و بعد از امام حسن(ع) با حسین بن علی(ع) بودم و تا کربلا هم آمدم. ابوذر به من گفت هر جا حسین هست برو. این تا کربلا آمده است. از یاران نزدیک و از بازوهای اصلی امام حسین(ع) است. جوری که سلاح امام حسین(ع) دست ایشان است. شب عاشورا می‌گوید من داشتم شمشیر ایشان را رسیدگی می‌کردم و هر چند ساعت یک گروه جدید از نیروهای دشمن می‌آمد. یک لشکر 3 هزار نفری، یک لشکر دو هزار نفری، یک لشکر هزار نفری می‌آمد. یک مرتبه دیدیم یک لشکری آمد که سر و صدای زیادی شد و گرد و خاک زیادی کرد. گفتند شمر با 4 هزار نیرو آمده است. شمر دیر رسید. علت هم این بود که عمر سعد می‌خواست عاشورا اتفاق نیفتد. اولاً پدر عمر سعد بنیان‌گذار کوفه است. آدم کمی نیست. پدر او یعنی «سعد بن ابی وقاص» فاتح ایران است. کسی که شاهنشاهی ایران و ارتش ساسانی را در هم کوبیده و کوفه را بنیان‌گذاری کرده است. به عنوان پایگاه نیروهای مجاهد بود که بعدها در زمان حضرت امیر(ع) مرکز حکومت شد. پدر و بچه‌ی او را می‌شناسند. سعد پس از پیامبر(ص) با علی بن ابیطالب(ع) بیعت نکرده ولی در هم نیفتاده است. به علی بن ابیطالب(ع) سمپاتی دارد اما پای علی(ع) نمی‌ایستد. حالا بعد هم سر قضایای معاویه علیه معاویه درگیر می‌شود. یک وقت معاویه را دیده و می‌گوید «السلام علیک ایها الملک...»، معاویه می‌خندد و می‌گوید چرا نگفتی خلیفه؟ چرا به من شاهنشاه گفتی؟ گفت برای این‌که تو خلیفه‌ی اسلامی نیستی و شاه هستی. خلافت تمام شد. خلافت اسلامی با حسن بن علی تمام شد. با این‌که خودش هم بیعت نکرده و بی‌طرف بود. آخر هم «سعد بن ابی‌ وقاص» به دست معاویه مسموم شده و کشته می‌شود. اما پسر او ابن سعد را جذب می‌کند. پدرش را می‌کشد و پسرش را می‌آورد. عمر سعد در سپاه یزید است. عمر سعد از بچگی با امام حسین(ع) و امام حسن(ع) در کوفه بوده است. این نمی‌خواهد امام حسین(ع) در کربلا کشته بشود. ولی حکومت شمر را می‌فرستد و می‌گوید برو کار را یکسره کن. شمر چه کسی است؟ کسی است که 20 سال پیش در سپاه امیرالمؤمنین علی(ع) و کنار حسن و حسین با معاویه جنگیده و جانباز است و مجروح شده است. حالا شما در همین کربلا آدمی دارید که 20 سال پیش در صفین در سپاه معاویه بوده است. از جمله در مورد «زهیر» همین را گفته‌اند. ایشان علوی نبود. ولی شمر که افسر امام علی(ع) است 20 سال بعد به سپاه یزید می‌رود و «زهیر» که عثمانی بوده به سپاه حسین می‌آید. جبهه‌ها به این شکل عوض شد. بلا نسبت مثل همین الان بوده است. الان شما ببینید جبهه‌بندی‌های الان با دهه‌ی 60 چقدر در هم شده است. چپ و راست. معلوم نیست چه کسی دینی است، چه کسی سکولار است، چه کسی انقلابی است، چه کسی لیبرال است. آن موقع هم همین‌طور بود. از این طرف به آن طرف می‌رفتند و معلوم نیست چه کسی به چه کسی است. «جون» می‌گوید نشسته بودیم و یک مرتبه سر و صدای زیادی شد و گرد و خاک شد. عصر تاسوعا بوده است. گفتند شمر آمده است. عمر سعد ناراحت شد و گفت من می‌خواستم قضیه را یک طوری حل و فصل کنم تا این جنگ اتفاق نیفتد. ولی شمر را فرستاده‌اند که من خودم بکشم و الا این رئیس می‌شود. بالاخره برای من ریاست مهم‌تر از این مسائل است. ما حسین را دوست داریم و ارادت داریم اما ریاست یک چیز دیگر است. «جون» نقل می‌کند و می‌گوید داشتم به شمشیر حسین بن علی(ع) می‌رسیدم تا برای نبرد آماده بشود. دیدم امام حسین(ع) همین طور که نشسته‌اند سرشان روی نیزه و دست‌شان روی نیزه است. همین‌طور نشسته است. مثل این که به یک خوابی فرو رفته‌اند. خواب اهل بیت(ع) مثل بیداری است. یک وقت همین ابوذر می‌آید و می‌بیند پیامبر(ص) دراز کشیده است. نمی‌داند خواب هستند یا بیدار هستند. بعد خجالت می‌کشد پیامبر(ص) را صدا بزند. یک شاخه‌ی درختی را می‌شکند که صدا بکند و ببیند اگر پیامبر(ص) بیدار هستند که هیچ و اگر نه با صدای شاخه بیدار نمی‌شوند و مزاحم ایشان نشود. این شاخه را می‌شکند. نقل شده که پیامبر(ص) همان‌طور که دراز کشیده بودند فرمودند که ابوذر خواستی من را امتحان کنی که خواب هستم یا بیدار هستم؟ می‌دانی وقتی من خواب هستم بیدار هستم؟ وقتی چشمان من بسته است قلب من بیدار است. می‌دانی خواب ما بیداری شماست؟ لذا این‌که می‌گویند امام حسین(ع) خواب دید فکر نکنید از این خواب‌هایی است که ما می‌بینیم. خوابی است که چند ساعت بعد عین آن قضیه اتفاق افتاده است. سر و صدا که می‌شود «جون» می‌گوید دیدم زینب(س) پیش امام حسین(ع) آمد. گفتند یک گرد و غبار و سر و صدا و هلهله‌ای آمد. تا ظهر تاسوعا نزدیک به 30 هزار نیرو آمده است. این حداقل آمار است که قطعی است. همین‌طور هم لشکر جدید می‌آید. سر و صدا می‌شود. روز سوم محرم عمر سعد با 4 هزار نیرو، روزهای بعد «یزید بن رکاب»، «نصر مازنی»، هر کدام با 4 هزار نفر می‌آیند که 8 هزار نیرو می‌شود. «شمر» با 4 هزار نیرو آمده. این‌ها مدام نیرو می‌فرستند. جالب است که حدود ده هزار نفر از نیروهای یزید کسانی هستند که اسلحه ندارند. این‌ها چه کسی هستند؟ مردم کوچه و خیابان کوفه را به زور آورده‌اند که بخشی از این‌ها بیعت کرده‌اند و بخشی هم محب اهل بیت(ع) هستند. بیعت نکرده‌اند ولی نمی‌خواستند بیایند. همه‌ی این‌ها را به زور آوردند. اصلاً برای این‌که بدانید فضا چطور بوده و این‌که اگر ما و شما هم در کوفه بودیم احتمال داشت بیاییم باید بگویم که بعضی‌ها با پول آمدند. بعضی دوستان حساب کرده بودند که با پول قبل از این جریان سکه و دلار اگر حساب کنیم یک طور می‌شود و با الان اگر حساب کنیم دو برابر می‌شود. این محاسبه برای قبل از این قضایا است. می‌گفت من حساب کردم و دیدم به هر کسی حدود 10، 15 میلیارد تومان پول می‌دادند. به بزرگان قبیله می‌دادند. یک مرتبه 15 میلیارد می‌دهند. که چه کار کنم؟ به حسین ملحق نشو. اول فقط همین بود. همین که این‌ها وا دادند و گفتند خیلی خوب، مطالبات زیاد شد و بعد دیگر کم کم به جای سکه شمشیر بود. فقط یک مورد را برای شما عرض می‌کنم. ابن زیاد به مسجد آمد. اولاً این‌که همان‌طور که سیدالشهدا(ع) سخنران خیلی قدرتمندی بود ابن زیاد هم سخنران قدرتمندی بود و کاملاً با جنگ روانی کوفه را گرفت. گفت سپاه دمشق می‌آید. این‌ها با ما ساخته‌اند. در مسجد در سخنرانی گفت این‌هایی که الان در مسجد و اطراف مسجد هستند، یک نفری که الان حاضر نیست به دستور ما عمل کند و به کربلا نرود را معرفی کنید. هیچ کس جرئت نکرد بگوید من هستم. گفت اگر یک نفر را معرفی نکنید خودم انتخاب می‌کنم. بعد گفتند یک نفر را معرفی کردند. گفتند ایشان به کربلا نمی‌آید. گفت او را همان‌جا بخوابانید. او را وسط مسجد خواباندند و گفت او را نصف کنید. دو شقه کنید. در مسجد و جلوی مردم دو شقه‌اش کرد. گفت نصفش را به این درخت دم مسجد آویزان کنید و نصف دیگرش را به آن درخت آویزان کنید. این‌طور برخورد می‌کردند. این خشونت و آن هم سکه. ده هزار نفر آدم به این شکل از کوفه به کربلا آمده است. با سنگ و چوب به سپاه امام حسین(ع) می‌زدند. این می‌گوید پشت سر این‌ها نیرو کاشته بود که ببین چه کسانی سنگ می‌زنند و چه کسانی سنگ پرتاب نمی‌کنند. گفت هر کس سنگ نزند و چوب نزند، حتی آن‌هایی که سلاح و اسب ندارند، با ما طرف است. تمام اموال تو را مصادره می‌کنیم، ناموس تو را می‌گیریم، خودت را هم اعدام می‌کنیم. یعنی برای این‌که فقط ثبت بشود باید بروی و به طرف حسین سنگ بزنی. خود عمر سعد هم همین‌طور بود. گفت اگر این فشارها نبود من این کار را نمی‌کردم. ولی چه کار کنم که بحث ریاست و شغل و کار و زندگی خودم در میان است. از این مباحث زیاد است و تعابیری که هزار سال دیگر که ما و شما نیستیم کسانی جای ما می‌آیند و کمی این طرف‌تر و کمی آن طرف‌تر در حالی که از ما و شما خبر ندارند دوباره از حسین و عباس چیزهایی خواهند گفت و شنید که تا آن موقع هم ممکن است کسی نگفته و یا نشنیده باشد.

و السلام علیکم و رحمت الله.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha